خواجه نصیرالدین [طوسی] ـ قدس الله روحه العزیزـ روایت کرده است از شیخی از مشایخ طریقت و علمای شریعت کی گفت:

اول، پنداشتم کی

 من خود را می‏شناسم

و حق را می‏شناسم

و حق

خود را می‏شناسد

و مرا می‏شناسد.

*

 چون به تحقیق نظر کردم

مرا معلوم گشت کی

خود را نمی‏شناسم

و حق را نمی‏شناسم

اما حق،

مرا می‏شناسد

و خود را می‏شناسد.

*

 پس به تحقیق نظر کردم

معلوم شد که

حق مرا نمی‏شناسد

اما خود را می‏شناسد.

*

 و چون پیش‏تر رفتم در تحقیق المحقق معلوم شد کی

حق نیز نه خود را می‏شناسد

و نه مرا می‏شناسد.

و این نهایت توحید و تحقیق است.

 *

 در ذیل نوشته به خطی نونویس آمده است:

 آن شیخ داند که شیطان ایشان را مسخره کرده

و خواجه (ره) چنین نامربوطی را معتقد نمیباشد.

*

 این مکتوب در بیاض کهن شماره 4013

کتابخانه مجلس (ص 110) آمده است.

 

 

دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۲۱:۳۶
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت

میرزاجلیل ثانی
۲۲ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۲۲:۱۲
السلام یا شیخ!
"نهایت توحید وتحقیق "را مطالعه فرمودیم و مستفیض فرموده شدیم...
به خاطر دقت نظر وانتخاب عالی تان ممنون.
شیخنا!"ملا نصرالدین"با "کشفیات عجیبه ی ما فی باب شعریات میرزا مهرداد فلاح و رفقائه"بالیوم فرموده شد.
لطفا مطالعه فرمایید و نظرعالی را مرقوم فرمایید، تا در صحیفه ی اصلی درج فرماییم./
منت دار رفقا - میرزا جلیل آقا
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
۲۲ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۱:۰۴
سلام و عرض ارادت
پله پله به حق رسید و سپس
پشت و رو کرد جامه ی حق را
هیچ عارف ندیده ام که چنین
سر کشد جام کفر مطلق را
چشم عذرا مگر چنین نگرد
صبحدم جلوه های وامق را